باقافله اسرا
ساعت حرکت نزدیک شد.اسیران رابرمرکبهای نامناسب نشاندند.وقتی فرمان حرکت صادرشدبرای ایجادآزارواذیت روحی دستورآمدکه اسیران راازکناربدنهای شهداعبوردهند.
فریادضجه وناله بودکه به آسمان برمی خاست در این میان حالات دخترک نالان حسین علیه السلام ازهمه رقت بارتربوداوکه به سکینه موسوم بودآنقدردرکناربدن پدرضجه زدکه ازهوش رفت ودرآغوش زینب آرام گرفت.خودزینب نیزدرکناربدن پاره پاره برادرش دست به آسمان برده وعرضه داشت:
“خدایااین قربانی راازمابپذیر.”
خورشید کم کم به میان آسمان می رسیدقافله اسرابه کوفه نزدیک می شدند.کاروان اسرابه تدریج به دروازه شهرنزدیک شدند.ابن زیادتمهیدات شومی اندیشیده بودکه نهایت بهره برداری راازوروداسرانمایداودستوردادتاسرهای هفتادودوتن رادرکناردروازه کوفه نگاه دارندکه هم باعث زجرروحی کاروان شده وهم مردم پی به قدرت اوویزیدباشد.
رنج سفرگرسنگی وناراحتی اطفال وزنان ازچهره هایشان آشکاربود.مردم کوفه هاج وواج به این صحنه هامی نگریستند.دیدن سرهای شهدامصیبت اهل قافله راچندبرابرنموده وشیون ازایشان به پاخاست خصوصازینب(س)رابادیدن سرمقدس ابی عبدالله حالتی عجیب فراگرفت.به گریه اواهل قافله نیزگریستندومردم کوفه نیزگویی ازخواب سنگینی بیدارشده باشندناله وگریه سردادندگروهی نیزبارساندن مختصرطعامی آنرابه اطفال قافله دادندکه زنی از اهل بیت بافریاد"صدقه برماخاندان رسول خداحرام است”